بخش نخست | جریانشناسی روشنفکری غربگرا در ایران
به گزارش خبرگزاری رسا، همانگونه که به اجمال در این مقال، ملاحظه خواهید کردید جریان روشنفکری در ایران سابقه طولانی دارد که قدمت آن به دوران فتحعلی شاه قاجار و اعزام دانشجویان آن روزگار به اروپا برای ادامهی تحصیل باز میگردد. از طرفی ایران عصر قاجار در جنگهای ایران و روس شکست خورد و علت این عقبماندگی پیشرفت تکنولوژیک غرب تفسیر شد. بهمین دلیل راه چاره را برای جبران عقبماندگی و مقابله با حملات خارجی، کسب علوم و فنون به شیوه غربی تلقی کردند و محصلین ایرانی نیز با دیدن جامعه غربی مبهوت پیشرفتهای ظاهری آنان شدند و به این نظر رسیدند که اگر قرار است کشور و جامعهی ما نیز پیشرفت نماید، چارهای جز این نیست که ما هم از غرب تقلید کنیم و هر آنچه در جامعه اروپایی صورت گرفته در کشور ایران نیز عملی شود.
یکی از اصول مورد وثوق غربیان در آن دوران جدایی دین از سیاست و انسان محوری در جامعه به جای خدا محوری بود. روشنفکران غربزدهی ایرانی، دین اسلام را مذهبی سنتی که با نیازهای جامعه امروزی سازگار نیست تفسیر کردند و بههمین دلیل ضمن ارائه نظریه جدایی دین از سیاست برنامهشان بر این معیار قرار گرفت که اگر در ایران احکام و اصول اسلام حاکمیت یابد این کشور روی پیشرفت و رفاه و استقلال را نخواهد دید؛ لذا فعالیت خود را بر محور دینستیزی متمرکز کردند.
سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی نیز در این برنامه با جلب کردن نظر این قشر از جوانان و در اختیار گرفتن فکر و اندیشهی آنان، هدایت امر را در دست گرفتند تا با استخدام فکری و سیاسی روشنفکران، آیندهی جوامع اسلامی را از طریق این نخبگان بدست گیرند و سیاست کشورهای اسلامی را بر اساس منافع خود تنظیم و عملیاتی نمایند.
به همین دلیل است که بسیاری از روشنفکران در دوران مشروطه و پس از آن مصادر امور را در دست گرفته و در پیدا و پنهان مجری دستورات سفارتخانههای خارجی بهویژه بریتانیا در تهران بودند.
لذا در تجزیه و تحلیل وقایع یک صدساله اخیر به این مهم باید توجه نمود و با تحلیل سیاسی و اطلاعاتی میتوان ردپای افراد متعددی از روشنفکران غربزده را پیدا کرد که در انعقاد قراردادهای استعماری با بریتانیا و روسیه نقش داشتند و در مبارزه با مبانی فکری و فرهنگی ملی و اسلامی جامعهی ایران ایفای نقش نمودند. مرکز بررسی تاریخی در دور جدید فعالیت خود قصد جریانشناسی و تحلیل تاریخی نحله روشنفکری غربگرا در ایران را دارد و این مهم را از قبل از مشروطه شروع کرده و قصد دارد مبانی فکری و سیاسی چهار تن از این روشنفکران را که شامل: میرزا ملکمخان ناظم الدوله، سید حسن تقیزاده، محمد علی فروغی و میرزا فتحعلی آخوند زاده میباشد معرفی نماید؛ لذا در اولین گام به بررسی و تحلیل سیاسی - تاریخی مبانی فکری و سیاسی میرزا ملکم پرداخته که بهپیوست تقدیم میگردد.
در تاریخ معاصر ایران «میرزا ملکمخان ناظمالدوله» را باید یکی از تاثیرگذارترین چهرههای روشنفکری دانست. وی که به خاطر اندیشهها، مسؤولیتها واقداماتش مخالفان و موافقان فراوانی دارد همچنان در هالهای از ابهام است و بهطور کامل و جامع به مردم شناسانده نشده است. عدهای او را پیامبر تجددخواهی در کشور معرفی کرده و نوشتههایش را چون وحی دانستهاند، امری که خود نیز در اظهاراتش در مواردی به آن اشاره کرده است.1
میرزا آقاخان کرمانی از ازلیهای معروف در مورد وی مینویسد:
«آنها [بابیها] اعتقاد کامل دارند که ملکمخان همان عیسی مسیح است که به ارواح مرده جان میدهد و مفلوجین و جذامیان را شفا میبخشد و بهزودی از راه نفخات عیسوی او دین امام زمانِ [بابیها] غالب خواهد شد. به نظر میرسید که پیشوای آنها یک اعلامیه صریح در اینباره صادر کرده باشد. بهطور خلاصه آنها حضرت اشرف را یک موجود مقدس میدانند.....»2
عدهای نیز او را فردی فاسد، دغلکار و بیگانهپرست معرفی کردهاند که صرفاً به دنبال مطامع شخصی بوده و در شمار عوامل نفوذ استعمار در کشور است. این عقیده را نیز میتوان به صراحت در نوشتههای وی استنباط و مشاهده کرد. محمود محمود در مورد وی مینویسد:
«.... هرگاه دربار یا اتابک متعرض او نمیشدند و میگذاشتند این چهل هزار لیره [پولی که از دلالی امتیاز لاتاری گرفته بود] را بدون دغدغهی خاطر، ملکم تصاحب کند و خود او نیز در مقام خود در لندن به نام سفیر کبیر ایران باقی میماند، هرگز به نوشتن روزنامه قانون اقدام نمیکرد و همانطور مثل سالهای قبل به مداحی شاه و دربار ادامه میداد و دیگر به آزادیخواهی و قهرمان حرّیت و مشروطیت ایران معروف نمیشد. و پروفسور براون با علم به اینکه دادگاه وطن او را ملّاکی بیشرف معرفی کرده بود، او را دیپلمات شهیر معرفی میکند»3
به هرحال این شخصیت پیچیده، صرفنظر از آرای مخالفان و موافقان، یکی از تأثیرگذارترین رجال دورهی قاجار بوده است. به عبارت دیگر اختلاف نظرها راجع به ملکم در کیفیت اندیشههای وی و میزان آثار مثبت و منفی آن در جامعهی ایرانی است نه در سهم و اندازه آن؛ چیزی که نمیتوان آن را به راحتی انکار نمود.
با این مقدمهی کوتاه نگاهی بهزندگی ملکم پیش از پرداختن به آرا و اقداماتش ضروری بهنظر میرسد؛ چرا که اندیشههای ملکم خصوصاً در مواجههاش با سلطنت قاجار تابع مناسبات فیمابین بوده است؛ بهطوری که هرگاه وی در دستگاه قاجار صاحب منصب بود و از امکانات مادی و رفاهی بهره میجست از رژیم طرفداری میکرد و هرگاه مورد بیمهری واقع میگردید، به سلک مخالفان رژیم سلطنتی میپیوست و به انتقادات صریح از آنان میپرداخت. حتی بسیاری تأسیس روزنامهی «قانون» او را ناشی از این نگرش دانستهاند.4
با چنین پیوندی میان افکار و اعمال ملکم، شناخت سیر فعالیتهای سیاسی وی و درک صحیح اندیشههای او ـ بهجهت ارتباط مستقیم میان آندو ـ سودمند خواهد بود.
1ـ پیشینهی خانوادگی ملکم
میرزا ملکمخان در سال 1249 ق در اصفهان به دنیا آمد. پدرش «میرزا یعقوب» از ارامنهای بود که ظاهراً به خاطر مصلحت، تغییر دین داده و در کسوت مسلمانی درآمده بود. میرزا یعقوب تأثیر بسیاری در زندگی فرزندش داشت و در شکلگیری عقاید وی مؤثر بود. راجع به زندگی میرزا یعقوب ابهامات فراوان، وجود دارد؛ این میرزا یعقوب به دلیل آشنایی با زبانهای غربی به سرعت در دستگاه قاجار، ترقی کرد و در سفارتخانههای خارجی و در میان رجال مؤثر دربار جایگاه بالایی یافت. وی که از طرفداران «آقاخان نوری» صدراعظم ناصرالدین شاه بود، مأموریتهای سیاسی زیادی به آسیای شرقی و ماوراءالنهر داشت؛ بهگونهای که عدهای براین عقیدهاند که سفر او به خوارزم و دیدارش با خان «خیوه» به دستور انگلیسیها و در لباس روحانیت صورت گرفته است. «خان ملک ساسانی» در این مورد مینویسد:
«انگلیسیها میرزا یعقوب خان را ملبّس به عبا و عمامه کرده و به خوارزم نزد خان خیوه فرستاده و او را برای تصرف مرو شاهیجان تشویق و تحریص کرده[اند].»5
میرزا یعقوب از کسانی بود که عمیقاً به «رنسانس اسلامی» اعتقاد داشت و تلاشهایی نیز در این خصوص نمود و برای تحقق این آرزو مصلحتاً برای روحانیت نیز نقشی در نظر گرفت تا مبادا بهجلوگیری و مخالفت آنان بینجامد. وی در نوشتههایش همواره علما و روحانیان را بهبیخبری از اوضاع جهانی متهم میکرد و به قدرت رسیدن آنان را بهزیان کشور میدانست.6 میرزا ملکم در کنار پدری با این سابقهی در کنار پدری با این سابقهی سیاسی و مذهبی، پرورش یافت و در سال 1259 ق یعنی در ده سالگی برای ادامهی تحصیلات راهی فرنگ(پاریس) گردید. پس از اتمام تحصیلات در علوم سیاسی7به کشور بازگشت و با استفاده ازنفوذ پدر در دربار، بهعنوان مترجم استادان اتریشی و فرانسوی در «دارالفنون» به کار مشغول گردید.8
2ـ مسؤولیتهای سیاسی میرزا ملکمخان
میرزا ملکمخان پس از بازگشت به ایران به سرعت ترقی کرد. و در مشاغل حساسی به کار گماشته شد. یکی از نخستین مأموریتهای وی شرکت در مذاکرات صلح، میان انگلیس و ایران در سال 1279ق، تحت نظر «ناپلئون سوم» در پاریس بوده است. حاصل این مذاکرات که چیزی جز انفکاک و جدایی هرات از ایران نبود، برای ملکم اهمیت زیادی داشت، چرا که از این پس روابط وی با انگلیسیها بیش از پیش بهبود یافت و بهطور ویژه مورد توجه آنان واقع گردید. هم در این سفر بود که ملکم در 24 سالگی به عضویت لژ فراماسونری درآمد.
رسالهی «کتابچهی غیبی یا دفتر تنظیمات» که پس از تشکیل «فراموشخانه» و علیرغم ترغیبها و اغماضهای اولیهی ناصرالدین شاه منتشر شده بود، سرانجام حساسیتهای شاه را برانگیخت و باعث تبعید میرزا ملکم به خارج از کشور گردید. در این زمان بود که میرزا ملکمخان روحیهی مُتَلَوِّن و منفعتگرای خود را که خصیصهی همیشگی وی در طول حیاتش بود، نشان داد و در روزنامههای عثمانی بههتاکی علیه ایران پرداخت.
آشنایی میرزا ملکمخان با «میرزا حسین خان مشیرالدوله» باعث شد که او مجدداً بهمشاغل دولتی بازگردد و با سمت مستشاری در سفارت ایران در استانبول بهکار گمارده شود. ملکم مدتی بعد کنسول ایران در مصر شد که بهدلیل دریافت پول از «اسماعیل پاشا» خدیو مصر از آنجا بهکشور فراخوانده شد.
صدراعظمی مشیرالدوله، «وزیر مختاری لندن» را برای میرزا ملکم به ارمغان آورد. وی در مدت مأموریتش در لندن افزون بر انجام کارهای متداول سفارت، رسالههایی مینگاشت و از این طریق علاقهاش را به فرهنگ و تمدن غربی بیان و آن را بهترین و تنهاترین را نجات و ترقی کشور عنوان میکرد. اوج این کار را میتوان در رساله «اصول تمدن» وی مشاهده کرد.
در کنار این فعالیتها ملکم به خاطر داشتن روحیهی دلالمنشی و پولپرستی و عقایدی که آن را ترویج میکرد، درصدد گسترش نفوذ صاحبان صنایع و متمولین اروپایی در ایران برآمده، کوشید تا از راه تسهیل در امر گرفتن امتیازات برای آنان، مبالغ زیادی بهعنوان وساطت و دلالی دریافت کند.
در سال 1299ه ق ملکم که همچنان وزیر مختار ایران در لندن بود در سفر دوم شاه به اروپا به لقب «پرنس و ناظمالدوله» ملقب گردید.9
ولی عدم بازپرداخت مبلغ «چهل هزار لیرهی» دریافتی بابت امتیاز «لاتاری»، باعث عزل وی در سال 1307ه ق و بازپس گرفتن تمام القاب و مناصبی شد که بهوی داده شده بود.
پس از این ماجرا بودکه روزنامهی «قانون» را منتشر کرد. با مرگ ناصرالدین شاه وی مجدداً مورد توجه قرار گرفت و در سال 1899 م به سفارت ایران در «رم» منصوب گردید و انتشار روزنامهی قانون، هم به پایان رسید. ملکم تا پایان حیاتش در همین سمت باقی ماند و شاهد وقایع پس از مشروطه بود، اما نقش زیادی در این جریانات برعهده نداشت. میرزا ملکمخان در سویس درگذشت و بنا بر وصیتی که کرده بود، جسدش در همان کشور سوزانیده شد.10
3ـ آرا و عقاید میرزا ملکمخان
ساختارهای فکری میرزا ملکمخان را باید در راستای مطالعات و تجربیاتش مورد بررسی قرار داد. وی از سویی متأثر از مشاهداتش از غرب و پیشرفتهای مادی و سیاسی آن دیار و از سوی دیگر ضعف سیاسی و اقتصادی کشور که وی در بطن آن زندگی میکرد، بهتبیین و ترویج اندیشههای خود پرداخت. به عبارت دیگر از یکسو بهلحاظ فکری تحت تأثیر اندیشمندانی چون «آگوستکنت» و «جان استوارتمیل» که آثاری از آنها را نیز ترجمه کرده بود، و از سوی دیگر از طریق مشاهدات مستقیمش در اروپا و مقایسهی آنها با ضعفهای داخلی و جمود فکری حاکم بر دربار، کوشید تا با الهام از اندیشهها و مدلهای غربی و پیاده کردن آنها در کشور، بهایجاد تغییر در ایران کمک نماید. متأسفانه وی در راه تحقق این هدف بهجای تکیه بر ریشههای ملی و فکری کشور، بنا را بر ضدیت با دستاوردهای چند هزار سالهی آن قرار داد و بهافشاندن تخمهایی مبادرت نمود که چندان بستر مناسبی برای رشد صحیح آنها در کشور وجود نداشت و ظرف کمتر از چند دهه به علفهای هرزی تبدیل گردیدند که نه تنها منجر به خشکیده شدن بذرهای اصیل فکری کشور شدند که زمینهساز رشد و گسترش فرهنگ غربی در ایران نیز شدند. وی در حقیقت با دنبال کردن جریان روشنفکری در غرب به این نتیجهی اشتباه رسیده بود که اسلام نیز مانند مسیحیت در برابر علوم جدید کاملاً به استیصال رسیده و ناگزیر به تسلیم شدن در برابر آن خواهد بود. اگرچه داوری دربارهی مسیحیت درست بهنظر میرسید اما دربارهی اسلام هرگز چنین نبود؛ چرا که مسیحیت و ارباب کلیسا در دورهی قرون وسطی به ترویج آرا و عقایدی میپرداختند که مدعی بودند تنها در انجیل میتوان برای آن پاسخی یافت.
نمونهی آن فلسفهی «اسکولاستیک» است که مروجین آن از نیروهای کلیسایی بودند. آنان در قرون وسطی از یکسو با تدریس و تعلیم اندیشهها و موضوعاتی که هیچ ارتباطی با زندگی مردم نداشتند و از سوی دیگر با سرکوب شدید هرگونه رأی و اندیشهای که خلاف مندرجات کتاب مقدس بود، فضایی رعبآور ایجاد کرده بودند که بسیاری از اندیشمندان و روشنفکران را بهضدیت با مذهب سوق میداد. پیشرفت علوم و آغاز عصر اکتشافات بهتدریج نه تنها محوریت کلیسا را از میان برداشت که بسیاری از مندرجات کتاب مقدس را بهچالش کشید. چالش میان کلیسا و روشنفکران بهتدریج زمینهی هرگونه آشتی را از میان برد و کفهی مناقشه را به نفع علم جدید سنگین نمود. از اینرو بسیاری بر این عقیده بودند که پیشرفت و سیادت غرب تنها زمانی محقق گردید که آنها خود را از یوغ کلیسا و عقاید دین خارج کردند./۸۴۱/د۱۰۲/س
ادامه دارد...
منبع: مرکز بررسی اسناد تاریخی